۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

ساحلی/زخم

گفتی برو تو لکاته حالتو بنویس...حالم:
دو سال پیش دلمو جراحی کردم. زخم داشتم زخمای بزرگ...وقتی از بیمارستان مرخص شدم؛ هیچ طوریم نبود. علایم حیاتی پایداری داشتم. اشتهام بد نبود.مغزم درست کار میکرد. بیمارستان میرفتم؛ کلاس فرانسه مو میرفتم. فقط یک یا دو جلسه غیبت کردم فوق فوقش. اما وقتی بلند میشدم درد تو جونم میپیچید؛ زخمم روی پوستم نبود؛ زیر بود؛ زیر پوستم. تیر میکشید نه تیر که نه؛ میسوخت...دولا میشدم از شدت درد؛ چند دقیقه ی بعد صاف میشدم؛ رانندگی میکردم؛ سیگار میکشیدم؛ کافه میرفتم با دوستم؛ مهمونی میرفتم با الف. الان؟ الان هم هوا که سرد میشه سرما که میخوره به دلم؛جای عملم درد میگیره؛ تیر میکشه؛ دیگه نمیسوزه گاهی چند ثانیه دولا میشم از درد بعد صاف میشم و میدوم سمت گرما...حالم؛ اینه.

هیچ نظری موجود نیست: