۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

تهران؟ موج است

تهران خواهر من است.
شهر خاکستری مریض شلوغ  پرآشوب. دو انگشت وسط و سبابه ام را بگذارم روی نبضش، بشماره صد و بیست تا میزند.
کسی از شهر میپرسد آیا به قهوه حساسیت دارد؟
شهر با لباسهای چندین ده طبقه از ساکنین قدیمی صاحب الادعای مالکیت و صاحبان تقلبی تازه به دوران رسیده ی ادعای مالکیت...با لباس ساختمانهای چرک کوتاه و مینی ژوپ پوش و بلند بالای ساتن...شهر سنتی که گوشه ی قبایش با یک زن ماتیک سرخ زده، می آزرد و با بوی علف در بلوار کنار رودخانه ی زرگنده.
زنده زنده...تهران زنی است که به او عاشقم. جمع الاضداد شیطنت و شرم و ادب سنتی و لاقیدی شلخته با گیسوان رنگ به رنگ به رنگ...خشمگین کنترل ناپذیر... تهران؛ من است، صبور و انعطاف و وحشی و سرسخت و نابخشاینده. بی قانون...فرار از قانون...خون رگهای ما آشوب است. من و شهر و خواهر و عاشقانه ها آمیخته ایم به زندگی ش به آشوبش به خشونت کم نظیرش به مظلومیت پنهانش....
با فکر به  سوال سپینود ناجیان

هیچ نظری موجود نیست: