مرگ در والنسیا

Amargura

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

Tengo un Immanuel Kant dentro de mi con quien no puedo luchar mas
Posted by unsterblich
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2023 (23)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (8)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (4)
    • ◄  ژانویهٔ (2)
  • ◄  2022 (1)
    • ◄  اوت (1)
  • ◄  2019 (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
  • ◄  2018 (4)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (2)
    • ◄  مارس (1)
  • ◄  2017 (12)
    • ◄  دسامبر (1)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (1)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (3)
  • ◄  2016 (25)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (3)
    • ◄  اوت (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (2)
    • ◄  ژانویهٔ (6)
  • ◄  2015 (71)
    • ◄  دسامبر (4)
    • ◄  نوامبر (2)
    • ◄  اکتبر (4)
    • ◄  سپتامبر (5)
    • ◄  اوت (9)
    • ◄  ژوئیهٔ (6)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (6)
    • ◄  آوریل (11)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (7)
    • ◄  ژانویهٔ (5)
  • ◄  2014 (162)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  اکتبر (9)
    • ◄  سپتامبر (9)
    • ◄  اوت (16)
    • ◄  ژوئیهٔ (10)
    • ◄  ژوئن (9)
    • ◄  مهٔ (11)
    • ◄  آوریل (13)
    • ◄  مارس (14)
    • ◄  فوریهٔ (43)
    • ◄  ژانویهٔ (21)
  • ▼  2013 (338)
    • ◄  دسامبر (32)
    • ◄  نوامبر (15)
    • ◄  اکتبر (66)
    • ◄  سپتامبر (24)
    • ▼  اوت (27)
      • مارال
      • تاسیان
      • نامه های تن ۲
      • کوهکن شیرینه اؤز نقشین چکیپ وئرمیش فریب...شیرین به...
      • نامه های تن
      • مرغ زیرک چون بدام افتد خودش را نجات دهد
      • Tengo un Immanuel Kant dentro de mi con quien no ...
      • اما وازانا پیدا نیست *
      • کارگران مشغول کارند
      • باخدیم گالدیم یانا...یانا...
      • اما ورزشکاران را چرا.
      • در را هم بی زحمت فراز کنید
      • بر تخت گاه ایوان جلوه ای کن
      • معشوق غنایی
      • هیس مگو
      • در ستایش موم انداز خیابان ز
      • ز چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام...
      • زن! کجایی زن؟
      • زن یک. شب دو.
      • اتاق زن
      • در خانه ی زرگنده هیچ چیزی نداریم. داریم اما دندان...
      • عزیز من ما همیشه یا زود میرسیم یا دیر.
      • رندی که ترک شاهد و ساغر و مخلفات کرده است
      • pájero! En un abismo yo te esperè
      • تلخ زنده بگوری
      • گود بای بلوسکای
      • من همونم که یه روز
    • ◄  ژوئیهٔ (15)
    • ◄  ژوئن (43)
    • ◄  مهٔ (31)
    • ◄  آوریل (20)
    • ◄  مارس (19)
    • ◄  فوریهٔ (24)
    • ◄  ژانویهٔ (22)
  • ◄  2012 (379)
    • ◄  دسامبر (31)
    • ◄  نوامبر (29)
    • ◄  اکتبر (24)
    • ◄  سپتامبر (46)
    • ◄  اوت (34)
    • ◄  ژوئیهٔ (33)
    • ◄  ژوئن (60)
    • ◄  مهٔ (50)
    • ◄  آوریل (25)
    • ◄  مارس (16)
    • ◄  فوریهٔ (17)
    • ◄  ژانویهٔ (14)
  • ◄  2011 (84)
    • ◄  دسامبر (12)
    • ◄  نوامبر (22)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  مارس (7)
    • ◄  فوریهٔ (14)
    • ◄  ژانویهٔ (23)
  • ◄  2010 (26)
    • ◄  دسامبر (2)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  اکتبر (8)
    • ◄  سپتامبر (7)
    • ◄  آوریل (2)
    • ◄  مارس (2)

برچسب‌ها

  • تلما و لوییز (4)
  • تولد (2)
  • حاشیه ی دفتر نویسی ها (3)
  • خاطرات (16)
  • خوابها (8)
  • روز نوشت (23)
  • ریم (24)
  • زنانه (6)
  • سالمرگ (1)
  • شبانه (2)
  • طلسم معجزتی (2)
  • فیلم حاشیه (3)
  • قصه (22)
  • گودریات (3)
  • مردمان (1)
  • نامه (13)
  • نوروزی (1)
  • یک شب (2)
  • book mark (3)

جستجوی این وبلاگ

زمینه ساده. با پشتیبانی Blogger.