۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

در ستایش موم انداز خیابان ز

تمام زنهای بلاگ نویس در زندگی شان یک آرایشگر و بندانداز دارند، و یک موم انداز یا فوق فوقش مانی کوریستی که از آنها نوشته باشند.
پروین، سرزرگنده تو آرایشگاه روبروی باغ سفارت کار میکرد. هر از چندی میرفتم پیش پروین. جلوی پروین رو داشتم پاها و غیره را لخت کنم. بله! نویسنده آدمی است که این چیزها هنوز لحاظش میشود. از اولین آدمهایی شد که بمحض فارغ التحصیلی دفترچه ش مزین به مهر من بود. قرارمان این بود که من را دکتر صدا نکند، فقط اسم کوچک، من هم همیشه با مهر میرفتم برای خودش و پدرش نسخه و دوا و آزمایش مینوشتم.
بر پدر سرمایه داری لعنت. امسال رسیدم دیدم آرایشگاه بسته ست. جای پروین تر. من مانده با پاهای سیخ سیخ و غیره و یک ادرس که از زن گرفته بودم. سر کوچه که رسیدم تابلوی نبوده ی آرایشگاه را که دیدم یخ زدم. مهر در کیفم ناله کرد. حالا چه کسی برایت پروین! نسخه مینویسد؟ چه کسی آخرین غیبتهای آرایشگاه را یک به یک برای من تعریف کند؟ پروین! پروین جان! چه کسی روپوش سفید را تن لخت من کند و از پشت بپرسد آماده ای؟ هیچ کس پروین دایره ای و شاد و وراج من نمیشود.

هیچ نظری موجود نیست: