۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

ریم عزیز

سوز گداکش ندارد این شهر ولی هوایش به زانو در میاورد یا هوایت را بی قرار تر میکند اما
من
خودم
 پای عریان روی قرمز مینشینم هوایم به هوای کوه سرکش زیر ابرها بی قراری میکند.
دلم با سرکشی است سرکشی به دلم راه نمیدهد لامذهبی میکند  کولی زاده از دستهایم لیز میخورد ماهی است؟
ریم عزیز بیقراریت را میگذاریم درب کوزه آبش را میخوریم. هیچ جای دنیا کسی برای ریم خسته پیغام در بطری نمیفرستد.
نقطه.


هیچ نظری موجود نیست: