۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

ریم عزیز

عزیز من
هیچ کس از حال مزخرف هنگ اور و سرگیجه و اتاق چرخه و تهوع تمام نشدنی اش خاطره نمیسازد که آنهمه تو ساخته ای.


در دفتر نشسته ام؛ لم داده ام و کاری نمیکنم. به فاجعه ی جا گذاشتن هدفون در خانه فکر میکنم به یک کاسه آش دوغ و به مادرم که از حرف زدن با او دست شسته ام. حرف میزنم اما حرف نمیزنم حتا طفره میروم. شاید اگر فارغ شدم از زندگی یک روز کتاب آداب طفره را بنویسم. طفره رفتن همان پس زدن و ممانعت کردن است. آدمیزاد طفره رونده و طفره شونده است.

هیچ نظری موجود نیست: