۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

من یک رویا دارم

دلم ضعف میرفت که تو ویلا دره ی اردبیل یا تو منجیل یه درمونگاه درست و درمون داشتم با یه وانت (بله قبلن هزاربار گفتم). همونجا کارمو میکردم .من نمیخندیدم و من الکی مجبور به هیچ کس و هیچ چیز نبودم. دلم ضعف میرقت من بودم کنار دنیای آرمانی غیرواقعی م (باربی ورلد). من طبیب بودم و کارمو میکردم اونجایی که باید.

۴ نظر:

Unknown گفت...

چرا رفتی؟
برام جالبه.. هر چند میدونم بهم ربطی نداره.. احتمالن شرایط زندگی اینجا سازگار نبود با روحیه ت...

The Gadfly گفت...

بعد دقیقا چی باعث میشه این کار رو نکنی؟ الان رو نمیگم، مثلا ده سال دیگه؟

icarus گفت...

رویای دست یافتنی ای بود.

پس چرا نه؟

unsterblich گفت...

به هر سه:
برمیگردم. به رویام دست پیدا میکنم