با دور تند بخونید
میدوم ؛ میجهم؛ رکاب میزند میرسد کارت میزند میرود بالا از پله ها. روی تراس معلم مکالمه ی اسپانیایی نشسته با سه شاگرد نه چندان هم سطح. کلاس بسیار بلااستفاده ی من. بدوبدو کلاس رو تموم میکنم برمیگردم پشت میز؛ مینویسم مینویسم مینویسم. سیومیکنم. ساعت چنده؟ میپرم بیرون. سالاد میخورم. برمیگردم مینویسم مینویسم. اتیکز. مورال. مینویسم. طراحی مطالعه رو مینویسم. پلن انالیز.آزی میاد دم در میام دم در با دوچرخه ها قرار ملاقات . آزی میاد خداحافظی کنه. آزی قهوه آورده. من قهوه نمیخورم؟ من با کافیین داغان میشم؟بله بله درسته . ولی من قهوه میخورم. بعد اون اتفاقا میفته من مجبور هستم. آزی میره با چرخ سمت دریا. این طرف دوچرخه ای دزدیده شده که حتمی وقتی برای سوگواری نیست. در قطارها برای دوچرخه های دزدیده شده مراسم سوگواری برپاست. برمیگردم دفتر. پشت میز یه ماست دارم میخورم. من همیشه ماست خودمو میخوردم. بعد همون پشت میز مینویسم و جدول درست میکنم و حتا یک عدد توش نمیذارم. دیتاهای بچه های منطقه ی فلان فلان باید تمیز بشه. پس میریم. ساعت شیش میریم منطقه ال بورن دنبال یه مغازه خوراکی های ارگانیک و میوه خشک. هیچی نمیخرد با سرعت به مغازه ی گواتمالایی ها. دنبال یک تکه ی بندانگشتی میگردد. عروسک بندانگشتی کوچولو. بعدشم باز باید برسد به مغازه ی هیپیها یه پیک سل باب مارلی میخواد نیست. بااااااااای. بدون دوچرخه بدون اسکیت بدو بسمت قطار.از پله از پله از پله ها بعد سوووووووت قطار میایسته بپر سمت چپ قطار بشین. صندلی اون سمت بیشتر هست بشین تکیه بده و کتابتو دربیارکتاب شب مورد نظر توبیاس وولف. سریع بخون؛ سی صحفه از صد صفحه. بسه. مقاله رو دربیار؛ دور متغیرهای وضعیت سوشیو اکونومیکو استاتس....اجاست اجاست ....بخون خط بکش بخون خط بکش. ایستگاه بعدی اسمش ترسه ست. ما پیاده میشیم و تمام کارگران سیاه و دانشجوهای طفلکی و میریم دنبال زندگی در خونه ی زشت و کسل کننده مون . ساعت یازده و نیمه و باید بخوابیم چون کار دریم اگر نخوابیم. داغانیم فردا صبح در این مسافرت زشت طولانی از ترسه به بارسلون.سونات مهتاب بتهوون
میدوم ؛ میجهم؛ رکاب میزند میرسد کارت میزند میرود بالا از پله ها. روی تراس معلم مکالمه ی اسپانیایی نشسته با سه شاگرد نه چندان هم سطح. کلاس بسیار بلااستفاده ی من. بدوبدو کلاس رو تموم میکنم برمیگردم پشت میز؛ مینویسم مینویسم مینویسم. سیومیکنم. ساعت چنده؟ میپرم بیرون. سالاد میخورم. برمیگردم مینویسم مینویسم. اتیکز. مورال. مینویسم. طراحی مطالعه رو مینویسم. پلن انالیز.آزی میاد دم در میام دم در با دوچرخه ها قرار ملاقات . آزی میاد خداحافظی کنه. آزی قهوه آورده. من قهوه نمیخورم؟ من با کافیین داغان میشم؟بله بله درسته . ولی من قهوه میخورم. بعد اون اتفاقا میفته من مجبور هستم. آزی میره با چرخ سمت دریا. این طرف دوچرخه ای دزدیده شده که حتمی وقتی برای سوگواری نیست. در قطارها برای دوچرخه های دزدیده شده مراسم سوگواری برپاست. برمیگردم دفتر. پشت میز یه ماست دارم میخورم. من همیشه ماست خودمو میخوردم. بعد همون پشت میز مینویسم و جدول درست میکنم و حتا یک عدد توش نمیذارم. دیتاهای بچه های منطقه ی فلان فلان باید تمیز بشه. پس میریم. ساعت شیش میریم منطقه ال بورن دنبال یه مغازه خوراکی های ارگانیک و میوه خشک. هیچی نمیخرد با سرعت به مغازه ی گواتمالایی ها. دنبال یک تکه ی بندانگشتی میگردد. عروسک بندانگشتی کوچولو. بعدشم باز باید برسد به مغازه ی هیپیها یه پیک سل باب مارلی میخواد نیست. بااااااااای. بدون دوچرخه بدون اسکیت بدو بسمت قطار.از پله از پله از پله ها بعد سوووووووت قطار میایسته بپر سمت چپ قطار بشین. صندلی اون سمت بیشتر هست بشین تکیه بده و کتابتو دربیارکتاب شب مورد نظر توبیاس وولف. سریع بخون؛ سی صحفه از صد صفحه. بسه. مقاله رو دربیار؛ دور متغیرهای وضعیت سوشیو اکونومیکو استاتس....اجاست اجاست ....بخون خط بکش بخون خط بکش. ایستگاه بعدی اسمش ترسه ست. ما پیاده میشیم و تمام کارگران سیاه و دانشجوهای طفلکی و میریم دنبال زندگی در خونه ی زشت و کسل کننده مون . ساعت یازده و نیمه و باید بخوابیم چون کار دریم اگر نخوابیم. داغانیم فردا صبح در این مسافرت زشت طولانی از ترسه به بارسلون.سونات مهتاب بتهوون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر