۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

زن سی ساله

سی ساله شده ام و گریه کردم. برایم ایمیلی فرستاده نوشته
Lis dans mes yeux
من آدمی هستم وقتی شادم گریه میکنم وقتی ناراحتم گریه نمیکنم و وقتی احساساتی میشودم و خیلی عاشقانه میشوم گریه میکنم.
سی ساله شده ام و برایم نوشته این آهنگ رو. باید برم سی سالگی رو در فرندز دوباره ببینم جایی که ریچل اون دوست پسر (فلینگ)جوانش رو بدرقه میکنه برمیگرده میشینه پشت میز گریه میکنه البته برای سی سالگی ش.
سی ساله شده ام و صدای مهربان و دست کوچکش رو میبینم وقتی کلمات رو تایپ میکنه.
سی ساله م. بسیار از دست داده م. از دوست و خواهر و امید گرفته تا اتاقم و زرگنده م اما کسی را دارم و کسی را پیدا کردم که دامن آبی میپوشه و آرام جان منه.
سی ساله هستم؛ چیزی ندارم. امید؟ هم ندارم. اشک؟ زیاد دارم. سی ساله م است و باید یک گزارش خبری از برنامه سازمان بهداشت جهانی بنویسم در پیشگیری از ضایعات ناشی از تصادفات راهها.همین الان هم بفرستم.
سی ساله هستم و دلم برای دوستانم انقدر تنگ است که انگار هزار سال است ندارمشان. که دارمشان

هیچ نظری موجود نیست: