۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

ساحلی/نشخوار

این رو هم بگم و برم تا فراموشم نشده. یک آهنگی است از گروه آریان مال یازده سال پیش که از ده سال پیش درشو بستم و گوش ندادم. نخیر! نه به علت ابتذال و فیلان موسیقی ؛ صرفن بخاطر اینکه حس بدی پیدا میکردم. بد؟ نه ! وحشتناک! تمام بی اعتماد بنفسی های پنهان شده پشت شوخی هایم و تمام تلخی های تنهایی فروخورده رو با درد بخاطر می آوردم...که هیچ باور نمیکردم از پس اون ضربه های نازک زندگی ؛ چنان لگد تنومندی به زیر ماتحت خسته وارد میشد که زور بلند شدن بعدترش هم نیازمند یه همراه خوب و نازنین بود که هیچ وقت از راه نرسید. فکر میکردم شنیدن این آهنگ حالم رو بد میکنه؛ مدتیه از شنیدن آهنگها و دیدن مناظر حال بد کن فرار میکنم...اما پشت این آهنگ با ریتم ناخوشایند بیخود خاطره ای نبود؛ صرفن هیچ چیز نبود؛ نه خاطره و نه هیچ چیز دیگری...احساس میکنم آدمی شده م که یک اتفاق رو انقدر میجوم تا از دهن بیفته ؛ کمااینکه انقدر آدمی رو میجوم که از مزه بیفته بعد از اون یه مدتی باز هم میجوم و فرو میدم تا یا دفع از روده بشود یا بالا آورده بشه.

هیچ نظری موجود نیست: