۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه


همسایه ی این خانه که نمیدانم صدایش از کدام واحد می آید گاهی مست میکند و عربده کشی. عجیبست در این خانه فقط من این صدا را میشنوم. هیچ کس نه میشنود نه آزار میبیند. دلم میخواهد تلفن را بردارم به پلیس زنگ بزنم یا بروم با لگد بکوبم توی در تا خفه شود ولی فکر میکنم چقدر آدمهای آن خانه در عذابند. تمام مدتی که مرد همسایه عربده میکشد و تهدید میکند از هیچ کس دیگر در آن خانه هیچ صدایی نمی آید. مشخصن همه ی اعضای آن خانه ساکتند تا انقدر نفس کش بطلبد تا خفه شود. چند ماه پیش ساعت یک و دوی صبح شروع کرد من از خواب پریدم و تا چهارصبح که بخوابم نمیفهمیدم کسی آن بالا بفارسی قلدری میکند یا چه زبان دیگری. تفاوتی هم ندارد. امشب که بیدارم صدایش بوضوح بالای سرم می آید. فحش هایش واضح هستند. تهدید میکند. همسایه ی دیگری از بالکن سر کشیده تذکر میدهد. توجه نمیکند. از این پایین صورت سرخ و پف کرده ی جوان مستاصلی را میبینم که از عجز تا خرخره خودش را مسموم کرده و ناتوانانه تهدید میکند. تهدید دردناک است، تهدید دست کوتاه آدم بدبختی است که التماس میکند به دنیا که راهش بدهند در موفقیت ها و شادی ها. حتا از این پایین بچه ی پنج ساله ای را میبینم که ماشین و بادکنک دستش است در بالکن از ترس میلرزد. ایکاش همسایه ی طبقه ی بالایی نباشد. اولگا و نیکو و بلانکا و شوهر اولگا...اولگا فروشنده ی بقالی های زنجیره ای اسپانیولی است. بلانکا دختر یازده ساله و نیکو سگشان است. ایکاش شوهر اولگا نباشد. دلم میگیرد از تصور لپ های گرد سرخ اولگا که اخم کرده و ترسیده گوشه ای منتظرست که مرد بگیرد گوشه ای بکپد.
بعد صدای تلویزیون بلند میشود صدای زنگ تلفن از تلویزیون همسایه می آید و من را بارها میپراند.
دلم از همین کثافت های این شهر بهم میخورد از همینکه من را از خواب ناز و زندگی لوس خانه ی مادری میپراند و از دیدن مهاجرهای رنگین پوست دست فروش کیف های لویی ویتان تقلبی و عینک دیور ساخت چین و دختر سیزده ساله ی کولی حامله ی متکدی در قطار و بوی علف نامرغوب و پیرمرد ورم کرده ی دایم الخمر. دلم از دیدن واقعیت های لجن بار زندگیی که حتا سرزمین من نیست درد میگیرد. کاش من را برمیگرداندی به رحم گرمت کاش بند نافت آنقدر بلند بود که چنگ مینداختم و به دنیای خیس جنینی رجوع میکردم،  آنا جان! خانه هم نمیخواهم. میدانم سرزمین مادری هم مصداق گه تر در میان گه و گه تر است....اگر میدانستی چه عذابی در دنیا میکشم دلت نمیامد بزایی م.

هیچ نظری موجود نیست: