۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

عاشقانه های تجسمی

شب باشد بارانی، تو باشی در کنار من، ماشین و شیشه ی خیس باشد، وقت خداحافظی باشد، تقسیم دست ها برای خداحافظی باشد
من باشم که دستت را رها نکنم تا بروی، خداحافظ را بگویم بدون آنکه رخصت رفتنت بدهم، شب باشد بارانی تو باشی در کنار من پیاده نشوی، شب تا ابد به درازا کشیده شود و دستهایمان تا ابد قفل بمانند.

هیچ نظری موجود نیست: