۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

کارم از خنده رد کرده است کلن

مگر میشوند نخندگریید؟ بارها گفته بودم متنفرم از اینکه از من زودتر بخوابند. دوست ندارم تنها بمانم وقتی میخوابید.
مادرم امشب تا ساعت سه بیدار مانده بود که به اتاق من شیبخون بزند که به خیالش من احساس امنیت کنم. وقتی میخواست بخوابد گفت خوشم میاید وقتی میخوابم صدای نفس کشیدن بیدارت می آید.
انگار همه بسیج شده اند چهار پنج است که من را میانه ی راه خواب رها کنند.

هیچ نظری موجود نیست: