بهاریه ی امسال اینکه
امروز که بهار نیست ولی تولد توست. شانزده اسفند. تصمیم دارم امسال بهاریه ننویسم.
اگر تو خواهر مرده ی من جویای احوال من باشی همه چیز گند است. چراغ های رابطه رنگ زنگار گرفته و من طاقت ندارم و نه حوصله پیرم.
بهار جان هم که بیاید می آیم سر گور خالی ات روضه میخوانم گل میگذارم و می روم.
میگویند ابراز عجز و بدبختی نکنید این است که میخواهم ابراز خوشبختی و توانایی کنم. به خودم ببالم از آشنایی با مبتذل ترین آدمهای ممکنه در بارسلون و این ارمغان را با خودم بیاورم به سر گورت ببینی چه احمقی هستم...هنوز...تولدت مبارک
سالی که باهارش با تولد یک بچه ی مرده شروع شود لجنش ما را میگیرد. لا اقل روز زن تو بچه ی مرده مبارک. من خسته ام. دلم میخواهد بخوابم و بیدار نشوم بلکه هم با هم محشور شیم که ایکاش معتقد بودم.
این را میگویند استیصال
امروز که بهار نیست ولی تولد توست. شانزده اسفند. تصمیم دارم امسال بهاریه ننویسم.
اگر تو خواهر مرده ی من جویای احوال من باشی همه چیز گند است. چراغ های رابطه رنگ زنگار گرفته و من طاقت ندارم و نه حوصله پیرم.
بهار جان هم که بیاید می آیم سر گور خالی ات روضه میخوانم گل میگذارم و می روم.
میگویند ابراز عجز و بدبختی نکنید این است که میخواهم ابراز خوشبختی و توانایی کنم. به خودم ببالم از آشنایی با مبتذل ترین آدمهای ممکنه در بارسلون و این ارمغان را با خودم بیاورم به سر گورت ببینی چه احمقی هستم...هنوز...تولدت مبارک
سالی که باهارش با تولد یک بچه ی مرده شروع شود لجنش ما را میگیرد. لا اقل روز زن تو بچه ی مرده مبارک. من خسته ام. دلم میخواهد بخوابم و بیدار نشوم بلکه هم با هم محشور شیم که ایکاش معتقد بودم.
این را میگویند استیصال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر