۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

پاورقی و زنانه

یادم نیست کی و کجا گفته  پنج کتابی که در سال نسبتن گذشته خواندیم و کیف کردیم را بگوییم. در سال گذشته به دلایل مخصوص بخودم زیاد خوانده ام/زیاد هم میخوانم و بیش از پنج توصیه دارم. میتوانم بگویم لطفن از آرتور میلر(بطور کلی)  غافل نشوید همانطور که از ارنست همینگوی و تنسی ویلیامز نباید میشده باشید. خاطرات یک پزشک جوان میخاییل بولگاکف را هم اگر نخوانده اید بخوانید. من دیر خواندم. زیاد بخوانید کم تر چرت بگویید.
بعد هم به حتمن مثل من تنبل نبوده اید و تاریخ جنون فوکو را خوانده اید. نه؟ اگر نه بخوانید. نخوانده؛ غافل است. من همیشه چند فاز عقب هستم و غفلت ورزی میکنم. چاپ اولش هم باید درحوالی سال وبا بوده باشد در این حد عقب مانده بوده ام.
زن بزرگتر آمده بود صبحانه بخوریم. دلم پر از غم شد. چرایش را نمیگویم. گوشواره هایم را با دست خودم با مصیبت به گوشهایش کردم. زیبا شد. دلم پر از غم شد. برای بار اول در زندگی زنانه مان از او چیزی را پنهان کرده م دلم را پر از غم میکند باید یک شب سرم را روی شانه اش بگذارم و این را بگویم. دلم نمی آید شانه اش را خسته کنم. زن بزرگ در عین حال غمگینم میکند این صبرش و این خودش را فراموش کردنش. دلم نمیخواست دیشب تا هشت شب سرکار بوده باشد و تا پنج صبح مهمان هایش را راهی کند و صبح بیاید صبحانه و بدود برای تز بعد سرکار. امروز سبز چشمهایش غمگینم میکند وقتی خسته ست سبز است وقتی شاد است آبی تر میشود. دلم میخواست بنشینم نقاشی ش کنم چون نقاشی نمیدانم کلمه هایم هم امروز خسته بودند. چرا زن را امروز کم در آغوش گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست: