۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

بی قرارش کند,پس گوید: " قرار گیر! "**

ریم عزیز
نگران من نباش. از چند حلقه ی زنجیر آزاد شده ام. نمیدانم کدام یک از جامها را سرکشیده ام که پشت پرده ی پوست؛ زنی ساکت تر از من لبخند آرامی میزند. بجز شور درونم همه آزادند از زنجیر. شور اما پا به زنجیر است. دیوانه از روی ماه دوراست پس به زنجیر بهتر. عزیز من نگران من نمان سرم گرم است به چیدن لبخندها در ویترینم: لبخند صبحگاهی در قطار؛ لبخند صبحانه و روزنامه خوانی در بار. لبخند کاری و لبخند قرضی. تو من را از من بهتر میدانی. شور زندانی است اما بین خودمان بماند؛ زنجیرش را سست تر زده ام تا خودش را آزاد کند و من را به بندش بکشد و بی قرارم کند پس بگویدم قرار گیر.

عین القضات**
با تشکر از نیاز

هیچ نظری موجود نیست: