ریم عزیز
سده هاست که میشناسی م. میدانی که چه ساده می رود دلم پی هم صحبتی هایمان، هم دلی و شوخی ها و جدی هایمان. دلم می رود برای یک کلام تلخ. تو پاداش سده های پرهیزگاری های نکرده ی من هستی. پرهیزگار نبوده ام و اغراق در رنج، از افتخاراتم نیست اما کم نکشیده ایم. ما قربانی های دهه ی شصت و شهریور نحس و دلهره بودیم، بعد قربانی جنگ و فرار بودیم بعد کودک بیمارمان بالاخره روزی نفسش بالا نیامد و در آی سی یوی بیمارستان دی مُرد. اینطور: او ساعت یک و نیم صبح مرد....این اغراقی که طبیعت در رنج ما کرده است کفایت میکند مرا، به تو. تو بیای و بشناسی، خواستی بمان! نخواستی برو! اما گاهی از دور نگاهم کن که میخواهم غرق بشوم و اسمت من را باز بکشد بیرون. خواستی بمان! به شرط رفاقت، نخواستی نمان باز هم به شرط حضورت! رفیقانه.
ریم عزیز....میدانی چه ساده با یک پرس جوجه ی سرخ شده و سس تند شراب خوب دلم غنج میرود. خودت را دریغ مکن
باقی بقایت
جانم
سده هاست که میشناسی م. میدانی که چه ساده می رود دلم پی هم صحبتی هایمان، هم دلی و شوخی ها و جدی هایمان. دلم می رود برای یک کلام تلخ. تو پاداش سده های پرهیزگاری های نکرده ی من هستی. پرهیزگار نبوده ام و اغراق در رنج، از افتخاراتم نیست اما کم نکشیده ایم. ما قربانی های دهه ی شصت و شهریور نحس و دلهره بودیم، بعد قربانی جنگ و فرار بودیم بعد کودک بیمارمان بالاخره روزی نفسش بالا نیامد و در آی سی یوی بیمارستان دی مُرد. اینطور: او ساعت یک و نیم صبح مرد....این اغراقی که طبیعت در رنج ما کرده است کفایت میکند مرا، به تو. تو بیای و بشناسی، خواستی بمان! نخواستی برو! اما گاهی از دور نگاهم کن که میخواهم غرق بشوم و اسمت من را باز بکشد بیرون. خواستی بمان! به شرط رفاقت، نخواستی نمان باز هم به شرط حضورت! رفیقانه.
ریم عزیز....میدانی چه ساده با یک پرس جوجه ی سرخ شده و سس تند شراب خوب دلم غنج میرود. خودت را دریغ مکن
باقی بقایت
جانم