۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

در ستایش موم انداز خیابان ز

تمام زنهای بلاگ نویس در زندگی شان یک آرایشگر و بندانداز دارند، و یک موم انداز یا فوق فوقش مانی کوریستی که از آنها نوشته باشند.
پروین، سرزرگنده تو آرایشگاه روبروی باغ سفارت کار میکرد. هر از چندی میرفتم پیش پروین. جلوی پروین رو داشتم پاها و غیره را لخت کنم. بله! نویسنده آدمی است که این چیزها هنوز لحاظش میشود. از اولین آدمهایی شد که بمحض فارغ التحصیلی دفترچه ش مزین به مهر من بود. قرارمان این بود که من را دکتر صدا نکند، فقط اسم کوچک، من هم همیشه با مهر میرفتم برای خودش و پدرش نسخه و دوا و آزمایش مینوشتم.
بر پدر سرمایه داری لعنت. امسال رسیدم دیدم آرایشگاه بسته ست. جای پروین تر. من مانده با پاهای سیخ سیخ و غیره و یک ادرس که از زن گرفته بودم. سر کوچه که رسیدم تابلوی نبوده ی آرایشگاه را که دیدم یخ زدم. مهر در کیفم ناله کرد. حالا چه کسی برایت پروین! نسخه مینویسد؟ چه کسی آخرین غیبتهای آرایشگاه را یک به یک برای من تعریف کند؟ پروین! پروین جان! چه کسی روپوش سفید را تن لخت من کند و از پشت بپرسد آماده ای؟ هیچ کس پروین دایره ای و شاد و وراج من نمیشود.

۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

ز چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام...

یک روزهایی از چشمهایم که نه از ملتحمه ی چشم میپرسم: چه تان است لامذهب ها؟ انگشت میندازم و پلک پایین را میکشم پایین میبینم رنگ پریده اند. اینها همه از خون است از خون است از خون....(همان بر وزن شعر فروغ)....از همان خونهایی که ماه به مه از میان پاهایم...
مادرم میپرسد چشمهایت؟ میگویم از خون است از خون است...
یادم به داستان زنی افتاد که دختر پیر خانه بود و شب عروسی خواهر کوچکش خودش را در سرداب غرق کرد. اسمش شاید طوبی بود. یادم به شعر اسلام پور افتاد؛ به عروسی لیلا

بوی هزار هزار جمیله
بوی هزاااااااار قنات
بوی خونِ در پرده
بوی عروسی لیلی می آید


یادم به دوسالی افتاده است که هر روز قرار بود فردا  روز بهتری باشد و آن ماه نحس آخر.... زنی که بازگشته چیزی از چمدانی که برده برنگردانده : خودش را، همان که خودش دوست داشت. مادرم میپرسد ازمن که از کِی دیگر من را باور ندارم؟
 من ....از دو سال برنگشته ام. چیزی که من از آن  برگشته ام که سال نیست. ...من دیگر روی خودم حسابی نمیکنم. تقاضا دارم روی من حسابی نشود.
از جایی می آیم که رنگهای زنانه ام را بخشیده ام به خاکستری ها و سفیدها و دیوارها قناعت کرده ام.

۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

زن! کجایی زن؟

زنی هم باشد تن و صورتش بتو شبیه باشد. ذايقه و تنبلانگی ش. هم پِنِه خوری کند...

ترست را بریزد.

به شهادت شهود (شاهد)