۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

یالا پاشو با من برقص

جو گیرم؟ باشه مگه چیز جدیدیه؟
اینهمه خط مینویسیم و مثلن وبلاگ نویسی روزانه جزو وظایف تعریف نشده مونه، اینم نگیم دهنمون میگنده.
بلند شید اون شناسنامه تونو عزیز من! بردارید! شناسنامه که فقط برای ثبت ازواج و حذف ایشون و موالید و فوت که نیست. ندارید؟ در دسترس نیست؟ خارج نشینی؟ پاسپورتتو وردار. من؟ رای بنا است بدهم. اگر در شهرمان صندوق براه باشد. شما هم بدین. نکنه قهر کردین؟ پدرم همیشه وقتی ما قهر میکردیم غذا نمیخوردیم ور میداشت بشقابو تا ته غذا رو یا میخورد یا خالی میکرد تو سطل. خبالا مثلن فکر میکنید قهر کنید میان دونه دونه دم در خونه تون با سلام و صلوات ازتون میپرسن که دلتون میخاد کی رییس دولتتون باشه؟ نه واقعن؟ پاشو جمع کن بیا غذاتو بخور عزیز من! پاشو لوس نشو. منم اگر نتونستم رای بدم شما بجای من یک رای بدهید اصلن من شما را راضی میکنم بجای من...پاداش داره.

Chim chim-in-ey chim chim in ney chim chim cheroo

این فیس بوک ملعون یک سرگرمیی گذاشته است برای کسانیکه مغزشان یکجا متمرکز نمیشود و با سرعت یک عدد در ساعت جدول مرتب میکنند. برداشته کتابها و فیلمها را انیمیشن وار از جلوی چشمت رد میکند و میگوید رِیت کن. باید بسرعت بهشان ستاره بدهی. هرچیزی که ادعا کرده ای دیده ای. احساس میکنم یک جای این آمارگیری نقص دارد چون آدم دلش میخواهد در لیست دیده ها و خوانده هایش فقط هرچیزی را که دوست داشته یا صرفن نقدهای خوبی گیرش آمده یا معروفیت نسبتن خوبی داشته، لحاظ کند. در مورد من اینها را باضافه ی کلاسیک ها بکنی، میشود همان لیست. یک دیلمایی هم این میان پیش می آید. از یک طرف فیس بوک از تو میپرسد خانوم محترم شما به بیتِر مون چه امتیازی میدهید و تو میگویی خیلی خوب. بعد ناگهان و بسرعت عوض میشود و از تو میپرسد حالا تو به کارتون زیبای خفته چه امتیازی میدهی. آدم می ماند چه بگوید. اگر به بیتِر مون و چانکینگ اکسپرس (دو قیاس جدا) بگویی خیلی خوب و از هشت نه سالگی تا (حد بالای سنش بماند)...هر روز سر ناهارزیبای خفته دیده باشی، صرفن به فیس بوک از روی میگویی: بعدی لطفن...نمیخواهم به این نمره بدهم
درینجا تلاش میکنم یک نکته ای را برسانم. زیبای خفته و موزیکال اشکها و لبخندها و رمان مزخرف برباد رفته و مرغان شاخسار طرب * که فیس بوک هی خِرت را میچسبد و میگوید بهشان امتیاز بده، باید از سیستم امتیاز دادن خارج بشوند. این فیلم جولز و جیم تروفو مثلن، خب این را بیایید بغل کنیم و بهش امتیاز خیلی خوب بدهیم، بعد پس چه امتیازی بدهیم به مِری پاپینز وقتی که هنرپیشه ی مرد با خوشحالی به شغل تمیزکنندگی دودکش میپردازد و با لذت آواز میخواند و ما میدانیم که چه خاکی برسرش میشود بعد این فیلم یکی مانده به اخیر (ژول و جیم) و اخیر (مری پاپینز) را با هم مقایسه کنیم و در یک نظرسنجی بگوییم خوب است یا نه؟ در محلی که تمام شعرهای مری پاپینز را برای خودمان زمزمه میکنیم، مجبوریم به این بگوییم بد به آنکه بگوییم خیلی خوب.
نکنید. با آدم اینکار را نکنید. از آدم نپرسید چه چیزی در فلانی شما را به او علاقمند میکند و معاشرت میکنید وقتی که آدمهای اصلی تان در محیط دایره یک جایی نشسته اند درست در مقابل. 
اینطور میشود که نویسنده میفهمد چرا در یک مقاله،  نوشتن مقدمه و متدلوژی آسانترین کار و مشکلترین کار، بخش دیسکاشن است. و جمعن سه خط دیسکاشن در این یادداشت نوشته و میرود میخوابد.

*thorn birds

۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو ببره از اینجا و اون ور ابرا بذاره

روزهایی که پشت سرهم چسبانیده میشم به تخت یا به سوفا، بزور چشمهایم را میبندم که بیدار شدنم را باور نکنم میگویم به چیزهای خوب فکر کنم. خوب هایی که نیستند یا تمام شدند. به بیکینی های آبی فیروزه ای فکر میکنم و آب شور ولی شوری در من برانگیخته نمیشود اما به آنا جانم فکر میکنم. به خنده های تمام نشدنی دست و دلباز رفیقانه ی مادر. به تولدش که کنارش نیستم. کار من از کنار تولدها نبودن که گذشته است. سخت دلتنگ بوی تند دیور قدیمی ش هستم، سخت دلم برای پنهان کردن و قورت دادن تلخیم و مچم را گرفتنهایش تنگ است. گفته ام می آیم و با هم گوشه ی هال کز میکنیم و شور امیرف گوش میکنیم برایم شفیعی کدکنی میخواند و من در بازوهای سفید گوشتالودش گم میشوم. بعد ها در مرگنامه ام بنویسید به مادرش عاشق بود