۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

Tes souvenirs se voilent

 ترسناک، این روزهای آخر گوگل ریدر در وبلاگ های قدیمی مداقه میکنم، از مبتذل ترین ها تا کمتر مبتذل ها (خودم هم در هردو گروه) یک خط در میان از غربت به روز میشوند. همه رفته ایم. همه خالی کرده ایم خانه را و پشت پنجره ی رو به بالکن آفتابی کاغذ "برای فروش"  چسبانده ایم. دیگر چه انتظارها دارم از آدمها که دلشان برای من تنگ بشود؟ بالاخره یکی باید رسالت برگشتن را شروع کند. برگردد و کاغذ را بردارد ملافه ها را از روی مبلمان جمع کند، خاک برود در گلویش، پنجره ها را باز کند. وبلاگش را راه بیندازد و با یک ف.ی.ل.تر شکن وبلاگش را بروز کند بنویسد: از خانه....

تمام رسالتهای ما از هجرت تا رجعت همه محتوم اند به سیاهی. دلمان خوش است که می رویم و بارمان را میبندیم یا چمدان همیشه بسته را برمیداریم و برمیگردیم... آدمیزاد به کوفت زنده است و به غفلت (نه به امید).

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

براي تو و خويش چشماني آرزو مي كنم، كه چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببيند

دلم میخواست میتونست ساز بزنه. جدی و از ته دل. دلم میخواست گیتار کلاسیک میتونست بزنه. من  گیتار کلاسیکو خوش ندارم. اما دلم میخواست گیتار کلاسیک بگیره دستش بشینه و ساز بزنه حتا شاید بخونه حتا شاید دیگه لبخند غمگین نزنه. توقع من از زندگی به یک روز ساز زدن از آدم بی هنر بی ساز، محدود میشه. بگردیم در کتاب ببینیم اسم مرضی که از یک جایی به بعد آدمها میشینن و رویا برای دیگری میبافن، چیه؟

مطمئنم گلوی خودت را خواهی برید در آن روز

در یکی از داستان‌های فیلم هفت روانپریش قاتلی گلوی دختربچه‎ای را می‌بُرد و به زندان می‌رود و بعد از سالها که آزاد می‌شود متوجه می‌شود پدر دختربچه هر جا که می‌رود تعقیبش می‎‌کند و از دور در سکوت به او خیره می‌شود. اول برایش مهم نیست ولی سالها طول می‌کشد و کم کم قاتل از این حضور دائمی و نگاه خیره‌ی پیرمرد دیوانه می‌شود. جایی می‌خواند که تنها کسانی که قطعن به جهنم می‌روند نه قاتلها و متجاوزها که کسانی هستند که خودکشی می‌کنند و فکر می‌کند در جهنم دیگر کسی نیست که به او خیره شود. قاتل تیغی برمی‌دارد و گلوی خودش را می‌بُرد و آخرین چیزی که می‌بیند این است که پیرمرد هم گلوی خودش را می‌بُرد. این روزها بیشتر از هر زمانی حس می‌کنم سنگینی نگاه‌هایی قاتل را به جنون کشانده. جنونی که هر چه پیش می‌رود مضحک‌تر و به خودکشی نزدیکترش می‌کند. بله، انتقام غذایی است که باید سرد سرو شود، خیلی سرد.