۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

دپرملر اولیور بینیمده، دیشاردا سیرن سسی وار

در عمرم هیچ وقت آنقدر مشروب نخورده بودم. ویسکی هجده ساله. من جانشین مادرم بودم قرار بود او بعد از بیست سال شین را ببیند در نیویورک ولی من دیدم من به دیدن دوست کودکی مادرم رفتم حتا به جایش اشک ریختم حتا به جایش یادش بخیر ها گفتم. بهترین مستی بود. قرار بود بهترین مستی های آدمی در عاشقی و شورمندی باشد. از من همه چیز گذشته. دست از سر خودم برداشته ام. آن اخمی که موقع خواندن و نوشتن و فیلم دیدن دارم با فرکانس بیشتری پیشانیم را خط میندازد. سرگردان و حیران

هیچ نظری موجود نیست: