مرگ در والنسیا
Amargura
۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سهشنبه
دری که باز ماند، برای که؟
دری برای زدن وجود ندارد. یعنی من دیگر پشت آن درها نیستم.
۱۳۹۴ اسفند ۱۳, پنجشنبه
باز نشر از همین وبلاگ. مرداد همین سال
خود گویم و خود گریم.
به خودت میایی میبینی بازی ات می دهند به کثیف ترین شکل. دو سال می شود که تنها هم صحبتم خودم هستم. اگر امانم بدهد دنیا، می روم و با دست های خودم به وحشیانه ترین شکل میکشمش. باز خواب قتل میبینم. من قاتلی خونسردم و می کشم اما از خواب حتا نمی پرم. سر صلح ندارم دیگر سر جنگ دارم.
۱۳۹۴ اسفند ۱۲, چهارشنبه
انسان در ماتم آوازه خوان بهتری است
پرویز اسلامپور
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)