۱۳۹۴ فروردین ۲۰, پنجشنبه

لب بسته سینه ی غرق به خون

۱) بار هزارم دی ماه هشتاد و سه شمسی. عزاداری و سوگواری تمام نشد. یازده سال از سوگ بیرون ننشسته ام. نخواهم نشست.
قول داده بود برویم سرخاک بچه.
۲) نمی دانم چه ماه فارسی است. اما اوریل ستمگر است سال دوهزاروپانزده میلادی. باز هم بی جامه ی سیاه سوگ دارم و بیرون نخواهم نشست.
قول داده بود همیشه مهتاب بمانم
اینجا.

خط سوم

آن کمک خلبان منم

Abschied

مهیا هستم
کتاب ها را جمع آوری.
کمد بیمارستان خالی.
نامه هایی که باید می نوشتم، در چرک نویس منتظر ارسال. پناه به گوشه ها و کنج ها.
خواب. خواب نجات بخش