۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه
پاسی شِر
نشستم وبلاگمو میخونم ویرایش میکنم ک.ص شرامو حذف میکنم و زیرلب بخودم میگم چقدر انقد کص میگی هااااع؟
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
ماراتن تَنانه یا سیمای دو تن در قاب
روبروی پنجره های هم نشستیم. زن جلو روی سکو مانند؛ مرد پشت سرش. زن نیمه لخت ؛ سفید و منحنی پاهاش رو من میبینم. ازاون یکی رو اما شونه ی لخت دست بلند که از پشت سر زن حلقه شده آمده بین دو پای جمع شده ی زن توی سینه ش. دست دیگه ش رو نمیبینم. سر اون یکی کنار گوش زن نشسته که انگار سالهاست حرف کنار گوشی نگفته باشن. حرکت لبهای هیچ کس رو نمیبینم ولی برق چشمای بسته ی زن رو میبینم. داغ حرکات صبورانه ی سر و دست ها رو هم. داغ و صبر؟ صبورانه گِردِ سینه ها و شکم و شونه روی چشم میشینه. اون یکی سرش از گردن؛ مایل میشه بدنش خم میشه و موزون میاد پایین؛ هیچ کس از روی سکو مانند پشت پنجره نباید پایین بره. گردن زن؛ نرم میفته عقب. ماراتن تن آنه.
اشتراک در:
پستها (Atom)