۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

بفرما تو

یک چیزی هست به نام نزاکت. متاسفانه با تعارف اشتباه میشود
از بُر خوردن میون آدمایی که تربیت رو از تعارف تمیز نمیدن خوشم نمیاد
بی نزاکتی و هوچی گری و بی تعارفی؟
اصلن من تعارفی اما اونا بی ادبن در هر صورت

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

قصه است این

اولگا ایوانویچ نازنین

مدتهاست شما را ندیده ام. میدانید؟ بنظر من فاصله درد های بسیاری و عوارض  دارد. اینکه کسی را دیر به دیر میبینید، مغز شروع میکند به انکار کردن او، بشکل ناخودآگاهی. فاصله های زمانی و مکانی سم ماجرا است عزیز من. اول فاصله افتادن ـ زمانی یا مکانی ـ آدمیزاد شروع میکند لابد به تحلیل زیادی، بعد از آن انقدر تحلیل میکند تا آن قسمت مغزش رنگ رابطه داشت هم تحلیل برود. در اینجا متاسفانه آدمیزاد وارد بخش فراموش کردن میشود. فلذا بنظرم باید شما را هرچه زودتر ملاقات کنم تا این دوستی مطبوع هدر نرود. زود به زود به ملاقات من بیایید. شب قبل حتا فراموش کرده بودم نام پدربزرگ شما الکساندر بزرگ، چیست. مدتها طول کشید تا بخاطر بیاورم. آرزو میکنم فاصله ی میان من و شما برطرف شود. من این رفاقت را بسیار محترم میدارم؛ خوش ندارم که فاصله ها مصداق از دل برفت و غیره شود. شاید اگر میخواستم بی طرف صحبت کنم میگفتم من هستم که علاقه ای به فاصله ندارم. همین مرد روزنامه فروش را اگر هر روز نبینم فراموشش میکنم. این بد است. خیلی بد است. میدانید چه میگویم؟ من نمیخواهم مشمول زمان و مکان شویم. به عمارت ما بیشتر سر بزنید عزیزم.
دوستدارتان
نینوچکا مرغ در سفر

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

قصه است این

عزیز من
امشب مهمان دوستمان بودیم
داشتیم چه میگفتیم؟ ...داشتیم با پ از تمهید تحریم میگفتیم که پیشه ی ماست. وقتی اتفاقی میفتد دیگر تمام میشود مثلن اگر الکسی الکسیویچ تا روز پنج برای من الکسی الکسیویچ نازنین بوده، و روز پنجم رفتار دوست نداشتنیی کرده. خب از روز پنجم الکسی الکسیویچ نازنین نیست. صرفن الکسی الکسیویچی است که روز پنجم حرفهای آزاردهنده ای زده یا رفتار ناگهانی ناراحت کننده ای کرده. پس از روز پنجم دیگر تمام الکسی الکسیویچ نازنین لباس جدیدی پوشیده که دیگر لباس زیبای قدیمی نیست. پس به روش خود من تحریم میشود. من در ذهنم آن دادگاه را برگزار میکنم و حکم را میدهم و بایکوت میکنم در ذهنم. دیگر روی الکسی الکسیویچ حساب نمیکنم در ذهنم الکسی الکسیویچ کسی است که شبی خوابی را بر من حرام کرده و متاسف هم نیست از رفتارش. هر کس روش خودش را دارد. عزیز من! آدم ها به روش خودشان شروع به کنار گذاشتن شما میکنند. بعضی ها هم اینطور تحریم گونه.
حوصله ندارم. واقعن امید بریده ام از قصه ها  از لیلا ها. بازنشسته شده ام. منتظرم کار و بارم مرتب شود و باز بار سفر ببندم.
یک چیزی هست در من که نباید انگولک شود. وقتی انگولک شد دیگر درست نمیشود. جنس اصل را چرا آدم خراب کند به امید جنس بهتر چینی؟