۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

کلیشه های تخمی جنسیتی

در سریال های مبتذل و نازل دبیرستانی شوخی لوسی وجود دارد که من را تا سرحد جنون می برد و کلافه میکند آن هم شوخی مردانه ی کثیفی است در باب لذت بردن از *گِرلز فایت بر سر یک**ماچوی عضلانی نفرت انگیز. تصویری ساخته شده از مبارزه های حیوانات ماده بر سر نر و شوخی های بی مزه از این دست که این گونه منازعه ها جنبه ی سکسی دارد.
در واقع حتا تصور اینکه مردی بنشیند و اینطور تصویری در ذهن مریضش بسازد با آن برانگیخته شود یا اینکه بخودش ببالد که بر سر آلت تناسلی غول آسایش و تن خواستنی اش دو زن نزاع میکنند. نه فقط بالیدن ندارد بلکه باید بر حال آن باید بالا آورد که گروهی انسان آنقدر غیرمتمدن و آنقدر بدبخت شده اند که بر سر خالی کردن و متعادل کردن هورمونهایشان بصورت گروهی به دریدن همدیگر و لذت از این خونریزی روی می آورند.
دلم برای بشر واقعن می سوزد.
از این دست سریال ها متاسفانه کم هم نیست آنها که در زمره ی علاقه ی من بوده اند:
فرندز
بیگ بنگ ثیوری
گرلز
گاسیپ گرل...
از این دست شوربختانه از ماست که بر ماست.
*girls' fight
** macho
(مطابق معمول اما اکیدن؛ این یادداشت هیچ مخاطب خاصی ندارد. نویسنده صرفن در کانسپت گرلز فایت مداقه کرده و نفرتش برانگیخته شده).

یک، دو،سه...نپریدی؟ هه هه هه *

این را خانوم پ و الف ساخته بودند یا نمیدانم جایی خوانده بودند و مدام تکرار میکردند با آه و اوه:

you are good enough for me
من نشسته ام اینجا فکر میکنم نشسته ام روی قایق لعنتیم و با میخ آن را سوراخ میکنم و پایین و پایین و پایین تر میروم.
 چه شد یاد آن جمله افتادم؟ اینکه وزن آدمها را هم پالکی هایش کم و زیاد میکنند. یکهو میبینی وزنت آنقدر آمده پایین و برعکس قایق فقیرانه و رقت بارت آنچنان پر آب و نزدیک به غرق شده که خودت خبر نداری. جایی در علی کوچیکه ی فروغ میگوید
خسته شدم ازین بوی لجن
انقده این پا اون پا نکن که دوتایی
 تا خرخره بریم توی لجن
انقدر این پا آن پا کردم که تا خرخره فرو رفتم توی لجن. همیشه حالم بهم میخورده است از این *رو بند رخت پیرهن زیرا و عرق گیرا دست به تن هم کشیدن و حالی به حالی شدن. چه شد وزنم آنقدر پَر شد تا خرخره...؟
ای علی ای علی دیوونه
نکنه تو جات وول بخوری
نکنه حرفای قمر خانوم
یادت بره گول بخوری؟
خسته شدم از اینهمه گوشزد و یادآوری. بزودی می نشینم مثل موهای سرم یک به یک هم پالکی های زوری و انتخابی کوچکم را و خودم را از دنیایی که وقتی *تو کوچه هاش پا میذاری
یه دسته قداره کش از عقب سرش میاد...
جز در کف خیابان قداره کشی بود که ندیده بودم که دیدم...نشستن و نوشیدن با قداره کش، قایقت را سوراختر میکند و دنیایت را فرو میبرد در گُه.

* از به علی گفت مادرش روزی...
فروغ فرخزاد