۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

در خانه ی زرگنده هیچ چیزی نداریم. داریم اما دندان گیر مهمان های ورانداز کننده و صورت برداری کننده ی اموال نیستند. یه مشت بشقاب قدیمی چینی بندزده شده، یک پیانوی پنجاه و چندساله. به اتاق ته راهرو، سروسامان داده ام. سه سبد عروسک های آرمیتا و خودم را جا داده م در پستو. اندازه ی یک قفسه کتاب چرت و پرت کشیده ام بیرون محض اهدا.
روی پیانو خاک نشسته. باید کوک شود. روی خودم هم. تنها کار مفیدم کتابهای بدرد نخور بودند. دست کم نشسته ام پشت میز ناهارخوری، آنا جانم چرت میزند روزنامه روی صورتش، بابا با لپ تاپ قدیمی من خبر میخواند، تحلیل میکند، فحش خوار مادر میدهد و یادداشت میکند تحلیل هایش را. دلم گاهی خوش است. پدر تو ای پری کجایی؟! میگذارد. عکس آرمیتا را در قاب تازه ی نقره ام گذاشته ام. شمع و عود روشن میکنم. دکه ی روزنامه فروش سوال جدیدی میپرسد در جواب سیگار: اصلشو میخای یا عربی؟...برنامه های تلویزیون مزخرفند و آدمهایم دوست داشتنی. همه نه! همه من را میترسانند. استعفایم می آید. راه دستم استعفاست. شبها در شهر میرانم، میرانم، میرانم...همه هستند، چراغهایشان روشن است. من دیر رسیده ام. خیلی دیر رسیده ام

۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

عزیز من
ما همیشه یا زود میرسیم یا دیر.


رندی که ترک شاهد و ساغر و مخلفات کرده است

سرم درد میکند. اگر بخواهی بدانی، از صبح که نه از ظهر که بیدارم یک عدد نیم میلی گرم الپرازولام خورده ام بتجویز خودم و شکران نعمت دسترس به دارو با کارت نظام پزشکی و اخم و عشوه به نسخه پیچ و مسوول فنی. بعد از سه ساعت دیگر یک نصفه ی دیگر از همان دارو، بعد از آن ناهار. داداشی (خاله زاده) ویسکی آورده بود خوردم و بهم ریختم با آنهمه قرص. بعد از آن مهمان رسید، خانوادگی. شرح ندارد. بعد نیمه ی دیگری از الپرازولام را خورده و رفتیم داروخانه و بعد برگرزغالی ظفر و داداشی آمد و رفتیم فرودگاه.
امشب تمام شد.
یک فصل تمام شده است. برخلاف تمام نسخه های بازار، بیشتر از این وقت نخواهم صرف بند زدن چینی جان و گشت و گذار و تفریح نخواهم کرد.  دنبال برنامه ی جدید هستم از هفته ی آینده گرفتارم، از نوع گرفتاری های یک سگی که در سردسیری شوروی با سورتمه میدوید تا به نور بعدی برسد. اگر نرسد چه؟ اگر نرسد، همان سگ ولگردی هستم که یک مرد مست، خوش سیما و خوش صحبت به سهو سنگی پرتاب کرده و خورده به سر سگ و سگ از دست رفته.یا شاید یک بوروژوای مست زیبا رو یک گلوله حرامش کند.
در همین لحظه فکر میکنم مقدار داروی مصرف کرده با دوز غیرکشنده م بیشتر از دو میلی گرم الپرازولام و ده میلی گرم کلرودیازپوکسیاد و دو عدد زولپیدم ده است.
این اتاق تاریک است و عکسهای جوانیم را میبنیم. وقتی بیست و یک ساله بودم. امروز میفهمم چقدر من در بیست و یک سالگی شاد و زیبا بودم. ایکاش شما که من را میبینید گاهی با خودتان بگویید: این زن سی و یک ساله ده سال پیش زیبا بوده است.
دیگر با داروهایم آبم در یک جوق نمیرود. پس فردا روانه ی دکترم.