۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

وأعود أعود لطـاولـتی لا شیء معی إلا کلمات

تو لذت نادر شنیدن باش
رویایی 

  میان جنون و سکون، نزدیکتر به سکون.  ساکن جنون، ساکن سکون کوی بن بست طفره رونده ای هستم،خود  صبور صبّار
درگلویم شیشه خرده ها میخراشند و خون میجوشد.. من فرو میدهم خون و شیشه  و آخ ... آن صدا را. من از خرده شیشه و خون و خراش در گلو سیراب  و سکوت گرفته ام.
دندانم جگرم را میدرد و سکوت صبّار تسلیم و بی داعیه ی مِلک و چه تلخ تر، که بی خواهش و بی شور...جنون ساکت صبار بی داعیه تلخ و بی شور و خواهش....صبوری میکنم بامید روز هیچ



شعر از نزارقبانی

ثبت با سند


 امید ما آنجا نبود
به سیم آخر زدیم
و پیغامهای خود را با دستهای لرزان
بر دیوارهای مستراح دانشگاه نوشتیم

براهنی 

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

متن غزل؛ تو/ مست نویسی

جفایی به این هپاتوبیلیاری کردم امشب که نه مسلمان و نه کافر.
و
ریه
و معده
بیا...
انگشت ریفرش کردن ما از چهارسال پیش دردناک است بخدا...حق ما رو که نمیدین. بذارین به حال خودمون بمیریم از کارسینوم کبد.
 این نتایجو اعلام کن دِه دیگه لامصب