۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

ریم عزیز

عزیز من
هیچ کس از حال مزخرف هنگ اور و سرگیجه و اتاق چرخه و تهوع تمام نشدنی اش خاطره نمیسازد که آنهمه تو ساخته ای.


در دفتر نشسته ام؛ لم داده ام و کاری نمیکنم. به فاجعه ی جا گذاشتن هدفون در خانه فکر میکنم به یک کاسه آش دوغ و به مادرم که از حرف زدن با او دست شسته ام. حرف میزنم اما حرف نمیزنم حتا طفره میروم. شاید اگر فارغ شدم از زندگی یک روز کتاب آداب طفره را بنویسم. طفره رفتن همان پس زدن و ممانعت کردن است. آدمیزاد طفره رونده و طفره شونده است.

۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه

Cote d'azur-French Riviera

به جوانان توصیه میکنم دست یارجانانه شان را بگیرند از اسپانیا برانند به جنوب فرانسه و از مون پولیه به ایونیون و تا مارسی بروند و در نیس جان بسپارند
آدم سفرنامه نویسی نیستم حوصله اش را ندارم. بین خطهای بالا خواستم بنویسم تمام جنوب فرانسه را با جانان بپیمایید وگرنه نپیمایید. اگر هم میپیماید یک کاروان بگیرد ببندد به آن پشت و به فسق و فجور بپردازد. اگر هم خواست برود از نیس تا موناکو ولی حتمن برگردد در نیس بمیرد.
نقشه ی گوگل را از بارسلون به سمت کوستا براوا و سر فرمان کج کردن به فرانسه را ببینید. پس جانان شما کجاست؟ بروید بگیریدش ببریدش در امتداد این خط که به شما گفتم. تمام وسایل هم فراهم باشد.
این از نامه ی من بشما از دهکده ی ساحلی کن. روبروی محل فستیوال موش آب کشیده ای هستم زیر لحاف.