۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

بیجان چه کنی رمیده‌ای را

دلم چی میخواد؟ دلم دیگه نمیتونه بخواد بده زخماشو لیس بزنن تا خوب بشه.دلم میخواد زخمام رو نگه دارم تا خوب نشن و برم بدرک.

عنوان: نظامی

ب.حث

شقایق دهقان یه جایی گفته بود
من با کسی بحث نمیکنم یعنی جایی شده که من به کسی دروغ میگم برای اینکه باهاش بحث نکنم.
بعضی ها هم میگن من با کسی بحث نمیکنم یعنی جایی شده که من به کسی دروغ بگم چون اصلن آدم نمیدونمش برای بحث کردن.
همون ها میگن بین بی ادبی و رک بودن یه مو فاصله ست و از ترس اینکه کسی اون مو رو رد کنه و در موردشون بی ادبی کنه بحث نمیکنن.

گفتگو

گفت از اون خونه بدش میومده و گفت که اون خونه پر از موقتی بودن بوده و گفت که از در و دیوار و پرده های زشت و کاناپه ی بد قیافه و دهاتی و میز آشپزخونه ی بدرنگ و کابینتای ضمخت و اولد فشن وارش بدش میومده؛ گفت هیچ دخالتی تو چیدن خونه نداشته و دلش هم نمیخواسته دخالتی بکنه. انگار که قبلتر دلش میخواسته ولی بعدتر به هرچی دست زده بوده گفته بودن دست نزن...حالا دیگه از اون دخالت هم حالش بهم میخورده گفت چندبار دلش میخواسته اول همه چیز رو با وسایلش بریزه تو کوچه بعدش خودش بپره تو بیرون از پنجره. گفت اگر میخواست خیلی خوشبینانه رفتار کنه درش رو میبسته و از کنارش با یه حس بد تعریف نشدنی عبور میکرده. گفت میخواسته کله ی آدما رو بکنه از در خونه آویزون کنه...گفت دیگه نمیخواسته با کسی حرف بزنه وضعیتش عین اره داخل کون بوده. همینا رو گفت و از چت خارج شد و بست.