یک شبی یه عالمه آدم همه خوشحال و خوشگل و خوش لباس با آرایش و تر و تازه عین ماه همه شون موفق و به جایی رسیده با هم رفته بودیم رستوران. من بیچاره ورم کرده با این ابروهای طبق معمول پاچه بزی و دستای کپل شده و باد کرده با یه لباس زشت و عینک دسته شکسته شال گردن بی ریخت و رژ بدرنگ یه پزشک عمومی بدبخت آواره ی بی شغل ثابت بی آرامش با روابط عجیب (سلام پگ)...بودم
۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه
پروژه ها باید بدانند
خب ما دو زن دیوانه هستیم که روی پروژه ی کوچیک برای کلاس کار میکردیم و داشتیم می دیدیم چه سطح کثیفی از مرد محوری روی زندگی زن ها حتا در بارسلون حتا در کلاس اجتماعی متوسط و بالا و حتا میان زوج های تحصیلکرده وجود داره (بطور قانونی ثبت شده بعنوان زوج رسمی)...یک سطح کثیف جالب...مردهای این دسته می تونن/اجازه دارن هر پشگلی که زناشون میندازن را بخاطر اون یه تیکه کاغذ آشغال کنترل و پرسش کنن...اینجا ایران نیست! اروپا است...خوب این پروژه فردا تحویل میشه چون من هر لحظه بیشتر میخوام از تمام پروژه ها بکشم بیرون...نا پروژه ی ناقص نه پروژه ی ناتمام نابالغ؛ نه پروژه های بازبینی؛ نه پروژه های هیجان انگیز چرند؛ پروژه های نه قصه ی شاه پریونی کس شر نه پروژه ی کامل با دیتاهای گردآوری شده و نه هیچ پروژه ی جنسیتی دیگه...پروژه ها از من بکشند بیرون...
اشتراک در:
پستها (Atom)