آینه در آینه در آینه در ...من روبروی من روبروی من ...در سرم تلمبه ای کار گذاشته اند باد میدمند ...سردرد دارم
۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
تولد یک بچه است، اما بچه نداریم
چرخان میچرخد و تاریخ که نه، اما مناسبات تاریخی تکرار میشوند گاهی فقط اسامیشان یا سال و ماهگرد و گاهی صدا و بوی مناسبات تاریخی تکرار پذیرند. امروز از بیست سال پیش چنین لحظه ای بیست سال میگذرد از شانزده اسفند شصت و نه. مثلن اگر خانه ای داشتم با یک حوض آبی رنگ دستهایم را به زانوهایم میگرفتم غروب به حیاط می آمدم وقت اذان موذن زاده ی اردبیلی گل بهار نارنج در مشتم بو میکردم ؛ "جای تو خالی ه بچه"! گاهی از تقویم سالگرد و ماهگرد و بو و خاطره همه هجوم می آورند. "تولد یک بچه است اما بچه نداریم"...این یک روزه خوانی و ناله است؟ بیشتر باید حاشیه نویسی بر یکی از برگهای معمولی تقویم باشد. مثلن اگر همان بانوی سالخورده ای که بالا نوشتم بودم ، در چشمهای آب مرواریدی ام اشک جمع میشد و میگفتم هی روزگار! خودت میدی و میگیری..,و واقعیت این است که نه بانوی سالخورده ای هستم و نه خانه ای با حوض دارم، روزگاری دلخوشیم که بچه بود که دیگر بچه ای نیست، امروز دلخوشیم تو هستی که هستی برای دلداری و دلتنگیها
۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه
عاشقانه های قرمز
پیراهنت سفید در دستان من بود، باید میشستمش باید در دستانم با صابون مینواختمشان
انگشت نشانه ی دست راستم را بریدم، پیراهن و دستان و صابون سبز رنگ قرمز شدند
سرخ رنگ من است
تو می آیی!
انگشت نشانه ی دست راستم را بریدم، پیراهن و دستان و صابون سبز رنگ قرمز شدند
سرخ رنگ من است
تو می آیی!
اشتراک در:
پستها (Atom)