۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

تولد یک بچه است، اما بچه نداریم

چرخان میچرخد و تاریخ که نه، اما مناسبات تاریخی تکرار میشوند گاهی فقط اسامیشان یا سال و ماهگرد و گاهی صدا و بوی مناسبات تاریخی تکرار پذیرند. امروز از بیست سال پیش چنین لحظه ای بیست سال میگذرد از شانزده اسفند شصت و نه. مثلن اگر خانه ای داشتم با یک حوض آبی رنگ دستهایم را به زانوهایم میگرفتم غروب به حیاط می آمدم وقت اذان موذن زاده ی اردبیلی گل بهار نارنج در مشتم بو میکردم ؛ "جای تو خالی ه بچه"! گاهی از تقویم سالگرد و ماهگرد و بو و خاطره همه هجوم می آورند. "تولد یک بچه است اما بچه نداریم"...این یک روزه خوانی و ناله است؟ بیشتر باید حاشیه نویسی بر یکی از برگهای معمولی تقویم باشد. مثلن اگر همان بانوی سالخورده ای که بالا نوشتم بودم ، در چشمهای آب مرواریدی ام اشک جمع میشد و میگفتم هی روزگار! خودت میدی و میگیری..,و واقعیت این است که نه بانوی سالخورده ای هستم و نه خانه ای با حوض دارم، روزگاری دلخوشیم که بچه بود که دیگر بچه ای نیست، امروز دلخوشیم تو هستی که هستی برای دلداری و دلتنگیها

هیچ نظری موجود نیست: