۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

عاشقانه های صحرای محشر

آهای ! شما انسانها ! از میان شما آفریننده ی من کدام یک هستید؟ بسیارتان میراننده ی من بوده اید، کدامین تان خالق من است؟
مسیح  را  نجسته، جسته ایم...دمش بر دم ما دمید، تا باز که  باز پس گیرد مسیحایی دم را...آهای  خالقان . میرانندگان...کنار باش!
رستاخیز امروز است ...رستاخیز هر امروز است مردن از مردن و باز خاستن از مردن...
من؟ مریم مجدلیه...ماری ماگدالنا...آآآآآآه ای آه ای های آه ای های از میان شما تن من با تن او یگانگی میخواهد آی ای تن من...

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

یادداشتهای تک نفره

از درونم خروج میکند جنینی که دست و سر و پا دارد، چشمهایش خون-اشکه دارد، از  درونم...از میانم؛ در خون -اشکه اش غوطه ور ، از آن تغذیه کرده و از بطنم روان میشود غلیظ و سرخ...

از ریم به دخترک

سروت سر بلند، غرورت عکس زنانگی در آب؛ نرم و مواج...روحت سرکشت در جسم بی قرارت آشفته ...

دخترک