‏نمایش پست‌ها با برچسب ریم. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ریم. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ فروردین ۵, دوشنبه

ریم عزیز یا عزل مجسمه ی انعطاف پذیری

ریم عزیز

در پاسخ نامه ات باید بگویم درخواست داده اند تمثال من را نصب کنند بر در سازمان ملل بعنوان نماد اعتراض به مرزها و راه نیامدن با هجرت. طعنه آمیزش این است که درب سازمان ملل هم غربتی است برای خودش با آن عمارت. گلیم ما را کژ بافته اند عزیز من.
از دور روی ماهت را میبوسم

۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

بی قرارش کند,پس گوید: " قرار گیر! "**

ریم عزیز
نگران من نباش. از چند حلقه ی زنجیر آزاد شده ام. نمیدانم کدام یک از جامها را سرکشیده ام که پشت پرده ی پوست؛ زنی ساکت تر از من لبخند آرامی میزند. بجز شور درونم همه آزادند از زنجیر. شور اما پا به زنجیر است. دیوانه از روی ماه دوراست پس به زنجیر بهتر. عزیز من نگران من نمان سرم گرم است به چیدن لبخندها در ویترینم: لبخند صبحگاهی در قطار؛ لبخند صبحانه و روزنامه خوانی در بار. لبخند کاری و لبخند قرضی. تو من را از من بهتر میدانی. شور زندانی است اما بین خودمان بماند؛ زنجیرش را سست تر زده ام تا خودش را آزاد کند و من را به بندش بکشد و بی قرارم کند پس بگویدم قرار گیر.

عین القضات**
با تشکر از نیاز

۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

ریم عزیز

ریم عزیز
دلم برای آن منظره ی فراموش نشدنی سخت میفشرد؛ که دیدم دیشب...مردی مسافر شهر بود و زنی را تنگ از پشت درآغوش گرفته بود و سر زن چرخیده  با تمام صورتش غرق بوسیدن بود و من دیدم لبهایشان را: نه ندیدم...لبهایشان چنان با هم معاشقه میکردند انگار لبها فردیت خود را داشتند و جدا از بدنشان فارغ از دنیا؛ لبها عشق میورزیدند. مرد موهای سیاه پرش را دیدم که از زن  بلندتر بود که زن سرش را با تمام صورت محوش: روی نوک پا رفته بود و گردنش را کشیده بود تا گردنش را ببوسد ...تا غنیمت شمردن دم....

۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

ریم عزیز

ریم عزیز
دیگر همه فهمیده اند که یک حماقت کوچک؛ مجبورت میکند چمدانهایت را دم در رها کنی و با یک جفت کفش و یکتا پیراهن بزنی براه.
همه ی دنیا میدانند لکاته از غافلگیر شدن متنفر است...از نادانی بیشتر