۱۳۹۵ بهمن ۸, جمعه

Be careful what you wish for

بیمارستان جدید به لحاظ سوق الجیشی منطقه ی دوست داشتنیی از دنیا است. مثلا شاید بتوانم ادعا کنم که من فلان شهر را دیده و چشیده ام. اما خودش، مریض هایش مثل مریض های آنجا نیستند. بیمارستان لوکس نیست و بیماران هم لوکس نیستند چشم هایشان مثل من سو ندارند و هدیه پشت هدیه دریافت نمیکنم. نامه های ترخیص را هم روی یک واکمن خبرنگاری فزرتی دیکته میکنم. اما شکایتی ندارم. قضیه این است که شکایت از من گذشته و من هم از او. خانه و زندگی و اینها خوب است. قرار است اینجا تجربیات کاری بنویسم. این هم تجربیات:
هیچ کس دوست های قدیمی نیست. هیچ رییسی بفکر مرئوسش نیست جز مرئوس خایه مال و رابطه ی بده - بستان. من این را کاملا عادلانه می دانم رییس خایه مالی و تایید لازم دارد و مرئوس پول. حیف که من جز آن چیز دیگری را میخواهم که اینجا یا هیچ جا نمیابم. دلم خوش است به همین چند زبان و با تعجیل تخصص را به جایی رساندن و به بدون مرز رسیدن. بروم و بدون مرز شوم. بالاخره همان آرزوی نوروروانپزشکی و پزشکی بدون مرز. اضافه حرفی نیست.
زندگیم خلاصه شده باز هم بین کتاب هایم و یک کاناپه و لحاف پر. تنهاییم را بغل میکنم. میترسم روزی تنهایی به من عادت کند و رهایم نکند و دیگر نخواهد جای کسی برایش باز شود. میترسم؟ نه....همیشه آرزویم همین بود. میگویند مراقب باشید چه آرزویی میکنید.

هیچ نظری موجود نیست: