۱۳۹۵ مهر ۲۶, دوشنبه

به ل. شین، زنی که زن ماند

یکشنبه تولدت بود... عزیزم
این تمام نامه ی تو بود که جلویت زانو بزنم. 
اینطور نبود که خاطرم نباشه همه روز... همه هفته... 
به این فکر کردم چی باید بهت بگم...
با همه آنچه که کنار هم بودیم و تماشا کردیم از هم... صرف گفتن اینکه یک تولد دیگه هم گذشت و تولدت مبارک برای من کافی نبود...
تو معجزه منی... سی و چند سال پیش معجزه من بودی... روز بدنیا اومدنت رو باید به من تبریک بگن... که دلخوشی روزهای تیره و ماوای ترسهای منی...
مای پرسن عزیزم
پناهِ من
از دنیا برای بودنت متشکرم. 
 
عزیز من نامه ی عزیزت آمد من بدترین و خسته ترین تولدها را داشتم و بازهم تو بودی کنار من بودی، سبز، بلند، روان...تو معجزه ی منی و در دیدارت زن

هیچ نظری موجود نیست: