۱۳۹۵ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

از جهان گرد

در بیمارستان ما غالبا صف تشکیل نمیشود. همه چیز ترتیب و آدابش را دارد. همه در سکوت رعایت میکنند و عبور میکنند و کارشان انجام می شود. صبح با قهوه ام رفتم پرسیدم شاید کمکی از بربیاید گفتند یکی از بخش های نسبتا مهم کمک های اجتماعی بیمارستان و بیمه را منتقل کرده اند به ساختمان دیگری و برخی نمی دانند.
در این میان انسان نارامی میکرد داد و بیداد میکرد. ما عادت نداریم در این بیمارستان. با همکارم کشیدیمش کنار؛ پرس و جو کردیم گفت کاری ندارد واقعا کار خاصی ندارد فقط آماده است جواب آن منشی مسوول را که سه هفته است مقیم جای دیگر است بدهد و برود. سه هفته منتظر باشی خودت را پاره کنی یک جواب بدهی. همکارم برایش قهوه ریخت و به بیرون هدایتش کرد. من همانجور در دوقدمی ایستاده بودم فکر میکردم. یک بار در تجریش زنی چهل متر دنبال خانمی دیگر دوید و جواب فحشش را داد و برگشت با موتور تصادف کرد. به همکارم گفتم شاید این منتظر الفحاش به اریایی ها برده است.
* بنده ی خدا خیلی صبر کرده ای؟

هیچ نظری موجود نیست: