۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

cheers darling

عزیز من

هوا سرد شده است. من گم شده ام. هر طرف چشم میگردانم نمی یابمم و نمیابمش. رد بویش را ادامه می دهم به هیچ میرسم.
دلم میخواهد در آغوشش گم شوم یا تمام شوم اما آغوشش را هم نمی یابم. کور شده ام کوی به کوی دست به دیوار کشان جستجویش میکنم. تنم درد میکند شب ها از درد بخود می پیچیم و روزها سکوت میکنم. کاش همیشه شب باشد و قهرمان داستان من زیر پنجره ساز بزند

۱۳۹۳ دی ۱۴, یکشنبه

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

Quiero olvidar el aroma de tu cuerpo*

گفت می روم و رفت. دستهایم را کاش جا گذاشته بودم در دستها و چشمها را به یادگار می آوردم.
حالا که رفته است نقص عضو دارم. جای نداشتنش درد میکند. حالا که رفته است چله می نشینم.
گفت نمیخواهد و می رود و رفت و من شمع ها را خاموش کردم و در تاریکی به انتظار هیچ.

me voy*