۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

بوسه های صحاری بر کجاوه میت


سحابی بوسه

بر مدار گردنت

به کجاوه نشسته است

تعبیر من در آن کهکشان، پنهان بود

که بر کمر بستی

لیلت الهریر منم  دامنت صحرای آآآآآآآ خرست


شعر از ارژنگ اقاجری

۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

ریم عزیز

ریم عزیز
 ما شش حفره ی خالی هستیم. شش حفره ی اشک آلود دردناک.
از ابرهای بدرنگ پاییزی ست یا قصه ی معلق هورمون ها که روز و شبم تیر میکشند؟ کسی هولم داده است درون نحس این لابیرنت سرازیر؛ کاش آخر این سرازیر تهی باشد؛ ما سقوط کنیم، و انتهای میانبرش سنگ لحد باشد.
بیداد جهان با هجرت آغاز شده است، از آن روز ـ راستی روز چندم آفرینش بود؟ ـ من هر روز آغاز سفر میکنم، هر روز هجرت میکنم و هرروز تکه ای از من جایی جا می ماند. من بارها هجرت کرده ام و بارها مرده ام.
ما شش خالی حفره هایی هستیم دو بطن و دو دهلیز ما خون است، خون سرخ و باقی حفره ها خیس اند اما تشنه...
چاره ای کن برای گیسوی دیوانه ی لیلی! برای خوابهای من...عمریست دخیل بسته ی بی سروسامانت، چه سنگدلانه نمُردن ما را  در سکوت تماشا میکنی....چاره ای کن برای مویه ی سنگ نبشته های بیستون...

۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

روزی مبهم است *

هوای ابری هیچ وقت رها نمیکند، نه اروپا نه امریکا نه طهران دوست داشتنی.
رنگ هوا نفرت انگیز و بوی گند باران موذی.

* احمدرضا احمدی