۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

تاسیان

حسین یک چیزی بلد است به زبان لری که من دنبال تحقیق در زبان و صحت و سقم ماجرا نبودم. اما آن چیز را مشابهش ما در زبان ترکی/ آذری (سلام آقای احمد کسروی) داریم.
شما کلمه ی "روزگار" را بگیر داشته باش، حالا بگو "شوگار". اصلن خود این واژه یک هایکو است. (هایکو چیست؟)...از من بپرسید روزگارت چگونه میگذرد؟ مثلن من اگر حالم خراب باشد میگویم: شما انگار کن شوگار...ظاهرن گفته میشود شو بمعنای شب است و گار هم حتمن مثل گار در "روزگار". یعنی روزگاری که سیاه است. حالا نه آنکه من بخواهم سیاه نمایی کنم. سیاه نمایی ندارد. نشسته ام در غارم. ساعت پنج صبح است. کتابم را خوانده ام. کمی درس خوانده ام. یک عدد مهمانی گه رفته ام. گپ شبانه با مادر را زده ام و سر دردم را هم کم محلی میکنم. اما این را گفتم که بدانیم اگر روزگاری هم وجود دارد، شوگار هم هست. و تاکید کنم باز که؛ جنون را دیوـ آنگی نخوانیم. دیو کجا بوده است؟

* وبلاگ مخفی همیشه برای من یک ایده ی ناقص کار نکن بوده است. وبلاگ ماهیت مخفی ش من را آزار میدهد. اما گاهی به آن مخفی های متروکه میندیشم