۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

عاشقانه های منطقی

در محضر روشنایی سخن از واژه ی ناتمام عشق نوشتن عبث است، که سراپا کمال و تمامیت از وجود انسانیست نه ماهیت موهوم واژگان.

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

speechless

ققنوس میشوم میسوزم و باز متولد میشوم. لحظه را بو میکشم ، بوی آغوش میدهد
لحظه را در آغوش میگیرم؛ که تو از خوابهایم فرود آمدی، دستهایی که فاصله میانشان به ضخامت شیشه ای بود
لحظه را خواب میبینم و از آن بیدار شدن نمیخواهم، آغوشی که در آن امنیت بهار میشود  و نمیخواهم خزانش را
...ازین آغوش میمیرم و زنده شدن نمیخواهم...دنیا را نمیخواهم، لحظه را میخواهم ...
و از آن روز که رفتن ها ترکم کرده اند ،لختی زیسته ام رها در میان آغوشی اثیری....زنجیر کنید مرا که ماه دیده ام
امشب من را زمه دور بهتر...