۱۴۰۲ خرداد ۱۲, جمعه

اشک رازیست

 رتم اتاق مادرم، قرصی بردارم. مادرم در هال با دقت به اسکندر فیروز و تاریخ هایی که نام میبُرد گوش میداد. مسلحت دریاچه ها را در سال۱۳۳۵ یادداشت میکرد. من داشتم در اتاقش انگار که اولین و آخین بار بود نگاه میکردم. رو تختی نکشیده یا کنار رفته، عینک مطالعه روی کتابی؟ بود. (دیگر بدون عینک چیزی مبهم میبینم)، آنطرف هم یک فرهنگ اعلام. روی جلد  مدخل الف را المیرا جان کامل کرده اند. خودم یادم نبود. راستش کار آسانی نبود و بعنوان یک جویا و تشنه ی خلق، دلم میخواد در پایان به همکاری من اشاره شود که نشده. مثل خیلی بندهای انسانیی که پاره شده اند به قصد از طرف من، چون من از خودم نامحرم تر بوده ام؟

۱۴۰۲ خرداد ۸, دوشنبه

جاده را جر دادن یا تتلوی سلطان

  

انسان به چرندبافی بیشتر تعلق دارد تا ارائه مفاهیمی که نوادگان کج و کوله اش با دست یازی به آنها شاید به آن سیاهی شکوهمند برسند
چرند نبافتن انرژی حیاتی میخواهد، حوصله میخواهد، غربت میخواهد.غربتش خلاق میشد و چه میشد!! و نسلی در این میان آن چنان سوخته و باخته و صورتش را زیر رنگ و زخم پنهان کرده که وقتی کم آورد و به گریه افتاد، اشکهایش را نبینند و اگر صدا در گلویش شکست، به فحّاشی مسلّح باشد.
کسی تا به حال حتمن، وقتی امیر تتلو صحبت میکند گوش کرده. خانمی میگفت در صدایش غم است. دوست شیطان اهل ساری،م گفت نه سرکارخانم! زیاد اسنیف کرده، اسنیف میدونین چیه؟. داشتم برایش طرحواره ها را توضیح میدادم که یادم افتاد این بچه ی
 face off
شده این آهنگ زهرمار را دارد. دیدم ما دوتا زیاد سخنرانی کرده ایم، گاله را کشیدیم و من هم داروی " پرواز" داشتم و نیاز به حرفم کم....امّا تو بگو چه کردی‌؟ و چرا؟

۱۴۰۲ خرداد ۷, یکشنبه

7 me voy y todos puentes se romparón detras.

 Si, uno por el telefono me dijo que deberìa que desaparecer y nunca mirar al paso.

Però dentro mis huesos gritan las mujeres quien quieran gritar, llorar lacrimas de sangre. Peró yo continuo a andar porque TU, estabas cansada de una existencìa pequenita, que a sentò a ti lado. ¿No te gustó?  ¿No podrias simplemente sin hablar, sin patiencia, sin una palabra la veer volando y olvidando el calor de su mano' pero volver? Niguna.....