۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

به بیداری هایم

  به گوشهایم بر گردنم می آویزم تو را با دو گل ناهم ـ قد.
 به روزهایم به نقره های سیاه می دوزم با دو گل نا هم ـ قد.

۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

من در تهران زیسته ام و شاهد دارم.
در تهران همه چیز ناقص خواهد ماند همه چیز.
اما در این کشور نه در بارسلون بلکه  ترسه ش نفرت من لعنتش را فراگرفته
من به تهران میروم ناقص میزییم و ایمان دارم بازم ناقص خواهیم ماند

۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

مکرر* شو/ ریم عزیز

ناگهان تمام میشود هربار
ریم عزیز

هربار که ناگهان آن سکوت طولانی به طول روز شروع میشود خالی میشوم. هربار این فیلم زیبا که محوش می مانم از صدا و موسیقی و تصویرش، تمام میشود، من تماشاگر تنهای پایان بندی این اثرم که نمیخواهم تمام شود میخواهم تمام نشود من در این سینمای متروک رها نشوم در این بی تماشاگریی که تماشاگرش ما بودیم و من ماندم. چه پایان بندی تلخ شبانه ای گاه.
* شاملو