۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

زبان گرفته بودم:
مگر می شود باهار بیاید تو نباشی مگر می شود باهار بیاید تو نباشی....؟
*********


۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری

به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت

که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی
اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی

نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

والسلام

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم؟

بنظرم آدمیزاد راه حل تهدید را بایستی برای آخر انتخاب کند برای نگارنده ی همه چیز باخته تهدید آخرین تمهید است اگر قرار به تهدید باشد نگارنده مدتهاست که رینگ را ترک کرده  و مشت زن برای خودش مشت به هوا پرتاب میکند.
تهدید را بگذارید برای آخر
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد

گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم