۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

pájero! En un abismo yo te esperè

مغروق را میبندند به کنده ای و رهایش میکنند میان دریای صدا، غوطه ور شود در آن صدا، اصلن چرا مغروق را با کنده امید نجات میدهند؟ مغروق میخواهد غوطه ورـ مرگ شود عزیز من.

۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

تلخ زنده بگوری

چه  بی تابانه خواستنم در آزمون زنده بگوری برمن پیشی می گیرد از من در دوری ت، ای دوریت

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

گود بای بلوسکای

نوشته بود تمام این هارت و پورت ها وصله ای نیست که چسبیدنی باشه به تن تو. تو همین زن کلاسیکی هستی که با خرده کثافتکاریها کنار نمیای/ نیومدی و دست آخر باز هم با چشم بسته، تصمیم به کنار کشیدن و قایم شدن میگیری.
با خودم در صلحم اما با بوهای نا آشنای جدید و رسومشون، ابدا.
حوصله و توان و قرار گرفتن در پیچیدگی ها رو ندارم.
تمام اینها رو یک جا با یک گود لاک بزرگ، برای شما میگذارم در گلدان کنار در.