جانم بر کلمات لنگم پیشی میگیرد؛ تنم بر زحمت ما اضافه میشود...تنم... از بهار است یا از جان سرکش محبوس در تن؟
۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه
ریم عزیز
دیدم جایی در من تیر میکشید که حتا نمیدانستم زخم است. دستم به ورق زدن هم نرفت. چنان بیزار شدم از جای درد خاطره که عطای آن را هم کم مانده است به لقایش ببخشم. همان هراسان پذیرنده ی شورشی جمع الاضداد. عزیز من! آیا شما متد جدیدی برای یافتن زخمهای خونریزی دهنده ی متروکه ی مهجور سراغ ندارید؟ درمان پیش کش تان.
اشتراک در:
پستها (Atom)