۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

آ مثل کلمه

این وبلاگ آدرس قبلی پر از نامه ها و خطابه های من به دوستان بود..
دلم میخواست برات نامه بنویسم با دست خط. باورم نمیشه الان شمردم در جهان پنج نفر بودن با مامانی میشن شیش نفر که دلم میخواست براشون نامه بنویسم با قلم.
بنویسم: ...جان!
دو کلمه ایمیلت را که گرفتم فهمیدم دل به دل...بعد خط بزنم. بعد گریه کنم...
دلم برایت تنگ شده اندازه ی شکستن صدایت پای تلفن یا شکستن من جلوی یک صفحه ی شیشه ی در حالیکه کتاب به بغل هستم...دلم برایت تنگ شده است با یک حوله ی بنفش و صورت رنگ پریده ات! زن!دلم...

ساحلی/ پشت در توالت

همه ی شهرهای جهان جاده ای میکشند از میانم.
دستم به جای نوشتن پاک میکند.
برای لام مینویسم. دلتنگی از لباسی به لباس دیگر منتقل میشود. یادگاری: غیرازین نکته که حافظ زتو ناخشنود است/در سراپای وجودت هنری نیست که نیست...
دست به گیرنده ها نزنید. این بیت را به هر نحو قرائت کنید به اوستای ما می رسید.
دست به گیرنده ها نزنید. زیرنویس ندارد...



















۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

ساحلی/نزول

شده بودم شخصیت نازل یک رمان نازل کلاسیک معروف از نویسنده ی نازل.(با همه ی احترام و سلام به ادبیات کلاسیک انکار ناشدنی).
 هرچه بدت بیاد به سرت میاد بشی ربکای!!!!!!!! داستانی که روح ننه بزرگم هم ازش بیخبر باشد؟
شوربخت؛ زنی که ربکا ی عاشقانه ش من بیخبر بوده باشم. شوربخت کسی که بند تمبان رومانسش به کتاب خاک خورده ی فراموش شده ی ما شل باشد...ای شوربخت زنی که شبها کابوس ما بشینه تخت سینه ش و اسم ما بشه بختک خوابش...
هنوز خل تر از ما پیدا میشه در دنیا...