این چنگ زدنش به زندگی
ما سال دوهزارویازده با هم رقصنده در تاریکی را دیدیم. همان روز بر من قدغن شد دیدن دوباره اش. شب یک بار در همین وبلاگ از آن نوشته ام. نه به قصد آماتور.
امشب در یک اتاق سرد زندگی میکنم با پتوی قرضی....بیورک عجیب با بازی عجیبش می گوید همه اش را دیده است و چیزی بیش از این برای دیدن نیست.
نیامده ام فیلم را تحلیل کنم آمده ام برای بار دوم تماشا کنم و هق هق. به همان اندازه بار اول.
*Bjork
ما سال دوهزارویازده با هم رقصنده در تاریکی را دیدیم. همان روز بر من قدغن شد دیدن دوباره اش. شب یک بار در همین وبلاگ از آن نوشته ام. نه به قصد آماتور.
امشب در یک اتاق سرد زندگی میکنم با پتوی قرضی....بیورک عجیب با بازی عجیبش می گوید همه اش را دیده است و چیزی بیش از این برای دیدن نیست.
نیامده ام فیلم را تحلیل کنم آمده ام برای بار دوم تماشا کنم و هق هق. به همان اندازه بار اول.
*Bjork
۳ نظر:
زندگی تمام قد. چنگ زدن را چه خوب گفتی. چنگ زدن به ریشههای زندگی. که نمیدانم کجاست و چیست. شاید اینگونه باشد که من دیدهام. آنان بیشتر و بیشتر زندگی را برشانه حمل میکنند و میافتند و دوباره حمل میکنند که چیزهای زیادی بر آنها سخت گرفته شده. انگار زندگی را سخت و سنگین و دشوار کردهاند که شاید از پا دربیایند، اما نیک میدانند که از پا درخواهند آورد. جز این بود، آغازی هم نبود.
آسان بودن، میانهای با ما ندارد، و اینجاست که استواری و فخرفروشی و ایمان به پیروزی ما در پایان، بر دیگران دردناک تمام میشود.
باز دیدنش هنوز بر من حرام است. کاشکی دوباره ندیده باشی.
زهرا ؛( دیدمش ویران شدم
ارسال یک نظر