۱۳۹۴ بهمن ۱۰, شنبه

تلما
از قضا جایی بین خواب و بیداری ها شعری بود در سرم بود به تو.
سرت سلامت مسافرت رسیده است. دلتنگی ما هم از حد بشد. به قربان گیسوت. دیگر کِی اش از دستم در رفته است. آنقدر در این دنیا مسافرم  که فردا که باز عازم سفرم حتا چمدان ندارم. این که خوبست.
دلتنگ
لوییز

هیچ نظری موجود نیست: